محل تبلیغات شما



معلوم که نیست زنده باشم ارباب شاید که محرمت نبینم ارباب این پیرهن سیاه من مال شماست شالم به علم خورده گره ای ارباب این اشک امانت است در پیش شما در روز جزا امان بده ای ارباب حالا که نمردم از غمت غمگینم مردن شب روضه قسمتم کن ارباب ما ان عاشق ثارالله ایم یک ی روزی من کن ارباب دیوار دلم پر شده از عکس حرم این قلب مرا تو کربلا کن ارباب
کاری نکرده ام تو مرا خواستی حسین در دل فقط هوای مرا داشتی حسین وقتی که سینه ام شده سنگین ز بار عیب دستی کشیده ای که نشد باورم حسین من که گدای راه نیستم پر کن حواله ی شب بی تابیم حسین مادر مرا به یاد شما داده شیر عشق هنگام شیر خوانده دو خط روضه ی حسین پیراهن سیاه مرا بر تنم کنید ی به وقت قیامت کنم حسین دنیا که کوچک است برایم یقین بدان نوحه کنار مادرتان میکنم حسین شال و کتیبه و علم و بیرق و کُتل در روز ، قیامت کنم حسین
این شعر ها برای تو مرهم نمی شود زخمی که خورده ای تو مداوا نمی شود مضمون این دو خط به فدای سرت ولی دیوانه هم که باز زلیخا نمی شود شاید که شاخص دل و هوشم عوض شده مجنون که با پیاله ، صاحب باده نمی شود انگور را که آب بگیری لذیذ هست آب طلب نکرده که مستی نمی شود شوریده حال هستم و دیدم که عاقلی با دیدن رخت که پریشان نمی شود با ما نکن گِلِه که سر کار مانده ایم هر صورتی که صورت عیسی نمی شود آتش گرفته موی من از دست شخص تو مویی که سوخته گره اش وا نمی شود شاهین بخت

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سرشار